کد مطلب:28240 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:131

بیعت عمومِ مردم












1307. شرح نهج البلاغة - به نقل از ابن عبّاس -: هنگامی كه علی علیه السلام وارد مسجد شد و مردم آمدند تا با وی بیعت كنند، هراس داشتم كه برخی از دشمنان علی كه پدر یا برادر و یا نزدیكان آنها در زمان پیامبرصلی الله علیه وآله توسط وی كشته شده بودند، سخنی بگویند و علی علیه السلام در امر حكومت، رویگردان شود و آن را رها كند. من همواره مترصّد این امر بودم و هراس داشتم؛ [ لیكن] كسی سخنی بر زبان نیاورد تا آن كه تمامی مردم با رضایت و میل و بدون اكراه، بیعت كردند.[1].

1308. الفتوح: انصار به مردم گفتند: شما از برتری علی بن ابی طالب، سابقه، خویشاوندی و جایگاه او نزد پیامبرصلی الله علیه وآله آگاهید و علم او را به حلال و حرام [ می دانید، چنان كه] بر نیاز خود به وی از میان صحابیان [ آگاهید] و [ او كسی است كه ]هرگز از خیرخواهی شما فروگذار نكرد. اگر ما شخصی را برتر و شایسته تر از او در امر حكومت می دیدیم، شما را به وی دعوت می كردیم.

مردم، یكْ سخن گفتند: به وی از روی رغبت، و نه اجبار، رضایت دادیم.

آن گاه علی علیه السلام به آنان فرمود: «به من بگویید این سخن شما كه: " به وی از روی رغبت، و نه اجبار، رضایت دادیم"، حقّی است واجب از سوی خداوند بر شما یا نظری است كه از جانب خود می دهید؟».

گفتند: این، واجبی است كه خداوند، بر ما تكلیف كرده است.[2].

1309. الجمل - به نقل از عبدالحمید بن عبدالرحمان، از ابن ابزی -: آیا برایت نقل كنم آنچه را با چشمانم دیدم و با گوش هایم شنیدم؟ هنگامی كه مردم نزد بیت المال، گِرد آمدند، علی علیه السلام به طلحه فرمود: «دستت را بیاور تا با تو بیعت كنم». آن گاه طلحه گفت: تو به این امر، از من سزاوارتری، در حالی كه آرای مردم بر تو آن چنان است كه بر من نیست.

علی علیه السلام فرمود: «از غیر تو هراسی نداریم».

طلحه گفت: هراسی نداشته باش. سوگند به خداوند كه از جانب من آسیبی به تو نرسد.

آن گاه، عمّار یاسر، ابوالهیثم ابن تیهان، رفاعة بن رافع و ابو ایّوب خالد بن زید، به پا خاستند و خطاب به علی علیه السلام گفتند: حكومتْ تباه شده و خود، رفتار عثمان را و آنچه را كه او برخلاف كتاب و سنّتْ انجام داد، دیده ای. دستت را بیاور تا با تو بیعت كنیم تا آنچه را كه از امور امّت تباه شده است، اصلاح كنی.

علی علیه السلام عذر خواست و فرمود: «شما دیدید كه چگونه با من رفتار شد و رأی مردم را دانستید. مرا به آنان، نیازی نیست».

[ این چند نفر] نزد انصار آمدند و گفتند: ای گروه انصار! شما یاران خدا و یاران پیامبر خدایید. خداوند، شما را به واسطه پیامبر، كرامت بخشید. به درستی كه شما برتری علی علیه السلام و سابقه او را در اسلام می دانید و از خویشاوندی وی و جایگاهش نزد پیامبرصلی الله علیه وآله [ باخبرید]. اگر او به حكومت رسد، شما را به نیك بختی و سعادت رساند.

آن گاه گروه انصار گفتند: ما از همه مردم، به وی راغب تریم و جایگزینی برایش نمی جوییم.

سپس همه نزد وی اجتماع كردند و نزد او بودند تا آن كه با او بیعت نمودند.[3].

1310. امام علی علیه السلام - از نامه ای به معاویه -: به درستی كه مردمانی كه با ابوبكر، عمر و عثمان بیعت كردند، به همان گونه با من بیعت كردند. از این رو، برای حاضران، جای انتخاب [ جدید ]نیست و غایبان، حقّ ردّ آن را ندارند. همانا شورا برای مهاجران و انصار است. اگر آنان بر شخصی اتّفاق كردند و او را امام نامیدند، خداوند هم به آنْ رضایت دارد، و اگر كسی از این امر خارج شود (با ایراد گرفتن یا بدعتگذاری، مردمان او را به راهی كه از آن خارج شده بازگردانند، و اگر سرپیچی كرد (به جهت پیروی از غیر راه مؤمنان، با او نبرد كنند و خداوند، او را با آنچه برگزیده، واگذارد.[4].

1311. امام علی علیه السلام - در پاسخ نامه معاویه -: امّا این كه خود را از طلحه و زبیر جدا كردی و شامیان را از اهل بصره متمایز ساختی؛ به جانم سوگند كه در امر حكومت، همه برابرند؛ زیرا بیعتی فراگیر بود كه از آن، نخبگانْ استثنا نشدند و جای بازنگری و تجدیدنظر، در آن نیست.[5].

1312. الفتوح: تمام كوفیان، با علی علیه السلام بیعت كردند... آن گاه، اهل حجاز و عراقی ها با علی بن ابی طالب علیه السلام، بیعت كردند.[6].

1313. الطبقات الكبری: هنگامی كه عثمان در هیجدهم ذی حجّه سال سی و پنجم، كُشته شد و فردای آن روز، در مدینه برای علی بن ابی طالب علیه السلام بیعت گرفته شد، طلحه، زبیر، سعد بن ابی وقّاص، سعید بن زید، عمّار یاسر، اسامة بن زید، سهل بن حنیف، ابو ایّوب انصاری، محمّد بن مسلمه، زید بن ثابت، خزیمه بن ثابت و هر كس كه در مدینه بود از صحابیان رسول خدا و غیر صحابیان، بیعت كردند.[7].









    1. شرح نهج البلاغة: 10/4. در این رأی جای تأمل است؛ زیرا عبد اللَّه بن عبّاس كارگزار عثمان در حج بود و وقتی وارد مدینه شد كه با علی بیعت شده بود. ر. ك: تاریخ الطبری: 439/4. ممكن است راوی عبید اللَّه یا قثم پسران عبّاس باشند.
    2. الفتوح: 435/2.
    3. الجمل: 128. نیز، ر. ك: الكافئة: 8/12، الفتوح: 434/2 و 435.
    4. نهج البلاغة: نامه 6، وقعة صفّین: 29، الإمامة والسیاسة: 113/1، العقد الفرید: 329/ 3.
    5. الكامل: 428/1، وقعة صفّین: 58. نیز، ر. ك: نهج البلاغة: نامه 7.
    6. الفتوح: 439/2.
    7. الطبقات الكبری: 31/3.